سکوت

مرغ سحر ناله کن

۱۳ مطلب با موضوع «فرهنگی اجتماعی» ثبت شده است

سکوت خیلی وقت است که ساکت است، شاید کسی نمی‌دانست انتخاب این نام برای آن بود که وقتی این بلاگ هم مثل هزاران بلاگ قبلی که روزی نویسندگانش نگران بودند که هر روز نمی‌توانند به دلیل محدودیت بیان بیش از ده پست بگذارند، کارشان به جایی برسد که ماهی یا سالی هم یک پستی در آن گذاشته نشود، حال این اسم برازندگی خاصی دارد، چون سکوت کرده و دیگر سخنی نمی‌گوید.

پس از اینجا صفحات متعددی زدم، توی اینستاگرام، توی توییتر و نوشتم، شاید معدود مخاطبانی صفحاتم را بشناسند، آن صفحاتی که به اسم خودم هست را نمی‌گویم، بازدیدهای چند ده‌هزارتایی و لایک‌های چندصدتایی و بیش از هزارتایی گرفتم، همین‌ها که بهش می‌گویند فیو استار و وایرال، این‌ها را هم تجربه کردم اما هیچکدام به قدر قالب خاص یک وبلاگ توان ورزیدگی قلم و قرابت بین نویسنده و مخاطب ایجاد نمی‌کنند.

برای همین است که رفیقی می‌گفت که طرف آمده بود و فقط با وبلاگ خواندن گفته بود عاشقت شده‌ام و تو باید با من عشق‌ورزی کنی و او گفته بود عجب مگر من نامۀ فدایت شوم نوشته بودم که تو فقط با خواندن وبلاگم عنان از کف داده‌ای.

وبلاگ همین است، خیلی خیلی قرابتش زیاد است بین من و خودم، بین من و آنچه می‌نویسم، بین من و وبلاگم، بین من و تو.

اما شبکه‌های اجتماعی پرسرعت متکثر از تیک‌تاک بگیر تا اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و...، با آنکه شلوغ است اما شدیدا فردگرا است، شدیدا تنهایی آنجا، با وجود آنکه چندصد لایک حواله‌ات کرده باشند اما یک وسیله‌ای خودت کمتر مهمی، محتوایت مهم است، توییتر اما شاید این کمتر باشد و رفیق و رفیق‌بازی بیشتر باشد، مخصوصا که مشغول اینتراکشن با کسی بشوی و هی توییت‌هایش بیایید رأس تایملاین، اما عاشقی کردن و عاشق شدن در همین فضاها هم آشغال است، عشقی که با سلام در ریپلای استوری آغاز شود و با بلاکی جدا، کثافت است.

عشق را من در نامه‌های پدر و مادرم به هم دیدم، آنگاه که پدر از شهری دور برای مادرم نامه‌ می‌نوشت و چقدر دلنشین و توانمند، چقدر ورزیده، گویی سال‌ها بود که پدر و مادر هر دو نویسندگان قهاری بودند، اما پدر آنگاه که به دلیل جدایی لعنت به زمانه و مردم می‌فرستاد شدیدا من را یاد صادق هدایتی می‌انداخت که دارد یکی از داستان‌های تاریکش را می‌نگارد، آن سودای مغزی که نسل به نسل مشخص نیست چطور رسید و به مغز من رسید.

دل به نظر شبیه هتل نیست که دائم بتوانی کلیدی بدهی و کسی برود آنجا و اتراق کند و برگردد، دل شبیه کاغذی است که یکبار خط سیاهی رویش کشیده شود، با وجود پاک‌کن‌های قدرتمند و غلط‌گیرهای پر، باز هم ردش روی آن می‌ماند و کثافت خاطرات باقی می‌ماند، برای همین روابط تلگرامی و چت‌های متعدد جماعتی که وارد پی‌وی هر کسی می‌شوند تا مغز معیوبشان یک امتیاز کسب کند، داغان و مریض می‌شوند و این وسط فارغ از مذهب، زنان آسیب بیشتری خواهند دید، چرا که آن‌ها با نیاز بیشترشان به عشق و محبت نمی‌توانند بروند در سایتی به نام محبت‌هاب و در آن محتوای محبت‌آمیز برای خودشان دانلود کنند و نیاز خودشان به توجه و محبت را اقناع کنند، خلاف دیگر نیازی که با وجود شبکۀ اجتماعی حیوانی، می‌توانند غریزۀ حیوانی خودشان را به سرمنزل برسانند.

امروز اگر خداوند مرا به پیامبری مبعوث کند من را در مقام یک طبیب مبعوث می‌کند، کسی که معجزه‌اش عصایی است که محکم بر سر آدم‌ها می‌زند و آن وقت آن‌ها سریعا می‌توانند از تکنولوژی و شبکۀ اجتماعی خودشان را بیرون بکشند و سلامت روحی و جسمی و معنای زندگی و خلقت خودشان را به دست بیاورند. آن‌ها می‌توانند در یک آن از روابط متعددشان خلاص شده و از اعتیاد به پورنوگرافی دست بردارند و سراغ علم، عقل و ایمان بروند و بتوانند برسند به چیزی که به صلاحیت خلقتشان است.

آدم‌ها صبح که بیدار می‌شوند کورمال کورمال دست روی زمین می‌کشند گوشی را پیدا کنند و نوتیفیکیشن‌ها را بیابند و بخوانند و امتیاز دیگری از جنس توجه و اینکه من هم در این آشفته‌سرای مجازی هستم به دست بیاورند، شب قبل خواب هم لاجرم باید با گوشی با چرخیدن در اکسپلور و تایملاین، آگاهی و بیداری خود را خسته کنند تا به خواب بروند. گوشی بزرگ‌ترین شباهت را به پستان مادر یافته با این تفاوت که فقط دو سال اول زندگی در خواب و بیداری همراه انسان نیست، او تا انتها همراه اوست و پس از مرگ هم دخترت با گوشی سر قبرت خواهد آمد کیکی خواهد آورد و شروع به رقصیدن و گرفتن فیلم و به اشتراک‌گذاری آن برای وایرال شدن برای پدر مرحومش خواهد کرد، کما اینکه حیوانی از جنس ماده و با ظاهر آدمیزاد چنین کاری را کرد.

وبلاگ اعتیادآور نبود، وبلاگ نمی‌خواست اعتیادآور باشد، چرا که اگر سیستمی اعتیادآور برایش چیده شده بود هرگز از یادها و اذهان نمی‌رفت و جای خود را به شبکه‌های اجتماعی نمی‌داد، وبلاگ فقط یک گزینۀ نظر دادن داشت آن بالا که هر وقت می‌دیدی نوشته 1 نظر جدید کف و خون قاطی می‌کردی، الحق لذتش از صد هزار تا لایک و کامنت از آدم‌ها بیشتر بود، عمر تریاک در تاریخ بیشتر از وبلاگ است و خواهد بود، چرا که تریاک اعتیادآور است و وبلاگ هم اگر می‌خواست بماند باید اعتیادآور می‌بود، وبلاگ چیزی کم ندارد از آنکه با آدم ممزوج شود و خیلی هم به آدم نخبۀ تنهای نویسنده می‌خورد، اما اگر اعتیادآور شود دیگر وبلاگ و این قالب متعالی نویسنده‌ساز نیست، آن وقت می‌شود همین الکل و پورن و مجیک ماشروم، خوشحالم که در دوره‌ای به دنیا آمدم از تاریخ بشریت که وبلاگ در آن بود و کمی هم شلوغ و می‌شد در آن نوشت و مخاطبی یافت و در آن شدیدا خودت باشی، چون ملاحظاتی برای جذابیت تحت عناوین ایمپرشن و قلاب اینستاگرام و روش‌های کامنت‌گیری و عامه‌پسندی نمی‌خواست، لازم بود فقط خودت باشی و بس.

آمده بودم در این صفحۀ سفید متن‌های منتشر نشونده بنویسم برای خودروانکاوی و تخلیه‌گری ذهن نشخوارکنندۀ افکار که مخاطبی گفته بود کاش چراغی از این وبلاگ روشن شود، این پست هم تقدیم به مخاطبی که همچنان در ذهنش جا داشتیم.

  • ۰ نظر
  • ۱۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۴:۰۸
  • جواد انبارداران

حاصل نالۀ هنرمندان و نویسندگان، خلق آثار ناله‌ای است و در نتیجه مخاطبان را یاد ناله‌هایشان می‌اندازد. آدم‌هایی که ناله می‌زنند و زیاد هم می‌زنند در صفحات مجازی دور هم جمع می‌شوند و ناله‌هایشان را با موزیک‌هایی میکس کرده که باعث می‌شود آدمی ناله را از ته حلق و چه بسا پایین‌تر از پانکراسش ناله بزند؛ ترکیبی هنرمندانه که سبب ترویج فرهنگ ناله‌زنی می‌شود.

ماحصل آنکه کل جامعه شده ناله زدن از صبح تا شب و از شب تا صبح با تصاویر سیاه و سفید، دست زدن برای کسی که ناله بهتری بزند و تشکیل جشنواره‌ها و  هدیه دادن به ناله‌زنان قهار. 

ناله زدن درست است که دل آدمی را گاهی خنک می‌کند و باری از دوش او بر می‌دارد اما این «گاهی اوقات» وقتی بشود «همیشه»، همه آدم‌ها جای زندگی کردن و رشد، کارشان می‌شود ناله‌زنی و جامعه پر می‌گردد از قلوب بیمار و آدم‌های بی‌انگیزه که در گرداب عادات غلطشان گرفتارند، میوه‌ای ندارند و فقط برگ‌های زردی هر از گاهی می‌دهند؛ لذا اگرچه ناله لازم است، اما کم بزنیم، گاهی بزنیم، برای خودمان بزنیم، شاید در جمع یکی دو نفر بزنیم، البته من هم زیاد ناله کرده‌ام و به یقین رسیده‌ام ناله کردن فایده‌ای ندارد، باید همیشه بلند می‌شدم و می‌رفتم ببینم چرا باز فیوز این خانه پریده، از همان جایی که برق از این سیم‌ها رفته، جستجو می‌کردم و برمی‌گشتم فیوز را دوباره می‌زدم و پشت میز، مشغول کارهایم می‌شدم آن وقت شاید یادم بیاید اصلا برای چه کسی و چه مسیری زنده بودم، چیزهایی که آن قدر چشم‌هایم را بسته بودم و از ته دل ناله کرده بودم که نه می‌دیدم و نه صدایشان را می‌شنیدم.

بی‌ربط نوشت: صفحه عرض سخن آن بالا را حتما بخوانید.

  • جواد انبارداران

آیا می‌دانستید یکی از شغل‌های پردرآمد فروش غیرقانونی قرص‌های ترک اعتیاد مثل متادون در قالب عطاری است؟ دفعه بعد که رفتید یک عطاری و دیدید یکسری عرق گیاهی برای 10 سال پیش توی قفسه است، اون‌ها دکور موادفروشیه، دست نزنید!

  • جواد انبارداران

 در دنیای نمادها و الگوها، چرا هیچ نماد و الگویی درباره ۱۹دی در قم وجود ندارد

 همچنین نمادهای خاصی درباره انقلاب اسلامی، رهبران انقلاب و دشمنی آمریکا و صهیونیسم وجود ندارد. بیت امام در میدان روح الله نیز ظاهرا مکانی اداری است که کارمندانی با ظاهری نازیبا مشغول مطالعه و پژوهش باشند! نه راوی، نه کار فرهنگی و نه جذابیتی...

 راستی یک وقت بیت امام را با کاخ سعدآباد مقایسه نکنید که هم راوی پهلوی‌ دوست دارد و هم برای مراجعه کنندگان جذاب است.

کانال مدرسه انقلاب ۱

  • جواد انبارداران

نامه کوتاه اما پرحرف علامه حکیمی در امتناع از دریافت جایزه جشنواره فارابی در سال ۸۸


«باسمه ‌الحکیم

اطلاع یافتم که به عنوان یکی از برگزیدگان جشنواره فارابی انتخاب شده‌ام. ضمن سپاسگزاری از اظهار لطف داوران، به استحضار می‌رساند که اینجانب در جشنواره‌ها حضور نمی‌یابد. در جشنواره اخیر نیز حضور نیافته و جایزه‌ای دریافت نکرده است.

همان‌گونه که پیش‌تر هم یادآور شده‌ام، بار دیگر تاکید می‌کنم که تا هنگامی که در جامعه ما فقر و محرومیت مرئی ونامرئی بیداد می‌کند، برگزاری چنین جشنواره‌هایی، از نظر اینجانب در اولویت نیست.

در این جشنواره از فاضلان و استادانی، به نام خدمت ۵۰ ساله به علوم انسانی تجلیل شده است. پرسش این است آیا این علوم برای ثبت در کتاب‌ها و در دنیای ذهنیت است یا برای خدمت به انسان و حفظ حقوق انسان و پاسداری از کرامت انسان است در واقعیت خارجی و عینیت؟ نصاب مقام انسان در معیشت و زندگی به منظور رشد متعالی، رسیدن به اقامه «قسط قرآنی» در حیات اقتصادی است (لیقوم الناس بالقسط) و برخوردار بودن انسان‌ها از حیثیت و کرامت و آزادی در حیات اجتماعی و سیاسی (ولقد کرمنا بنی آدم).

آری، باید بکوشیم تا جامعه ما چنان نباشد که درباره‌اش بتوان گفت: «از دو مفهوم انسان و انسانیت، اولی در کوچه‌ها سرگردان است و دومی در کتاب‌ها!»

دیروز خبر رسید علامه محمدرضا حکیمی، فوت کردند.

  • ۵ نظر
  • ۰۱ شهریور ۰۰ ، ۰۹:۰۷
  • جواد انبارداران
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۳۱ مرداد ۰۰ ، ۲۳:۴۲
  • جواد انبارداران

هر چند وقت یک‌بار، شوکی به جامعه ایران و مسئولین وارد می‌شود و کلیپی مثل کلیپ «قمه‌کشی هلیا» پخش می‌شود، همگی افسوس می‌خوریم، می‌نویسیم و اندکی مطالبه می‌کنیم و باز همان رویه قدیم را ادامه می‌دهیم و تصمیم می‌گیریم فراموشش کنیم.

نسل دهه هشتادی‌ها که در جمعیت شناسی معروف به نسل زِد (Z generation) هستند، اولین نسلی‌اند که از دوران کودکی با اینترنت بزرگ شده‌اند و بعد از مادرشان دومین چیزی بوده که باهاش انس داشته‌اند. دهه هشتادی‌ها همان نسلی هستند که وقتی بهشان گفته شد: «وقتی هیچ چیز توجه من را به خودش جلب نمی‌کند، اولین کاری که می‌کنم دست گرفتن گوشی‌ام است». ۷۷ درصدشان آن را تایید کردند در حالی که در مقایسه با افراد بالای ۶۵ سال، این واقعیت فقط ۱۰ درصد جریان دارد. (مقاله اکنون توجه شما نسبت به ماهی قرمز کمتر است، کوین مک اسپادن، مجله تایم ۱۴ مه ۲۰۱۵)

گرترود استاین، نویسنده آمریکایی برای اولین بار اصطلاح «نسل گمشده» (lost generation) را برای افرادی که در دهه ۲۰ میلادی متولد شده بودند را به کار برد، چون آن‌ها افرادی بودند که زندگی‌شان وقف جنگ جهانی اول بود، اما به نظر می‌رسد نسل گمشده واژه بهتری برای نسل Z است، این دسته‌بندی نسل‌ها از زمان گرترود استاین شروع شد که در حال حاضر آخرین نسل که متولدین سال ۲۰۱۰ تا امروز هستند را در آمریکا نسل آلفا می‌نامند.

نسل Z یا زومرها یا همان دهه هشتادی‌های خودمان خصوصیات منحصر به فردی دارند. ارتباط با اینترنت از زمان کودکی از خصوصیات زومرهاست که به همین دلیل به آن‌ها بومی دیجیتال (Digital native) هم گفته می‌شود، اگر چه عمدتا از نظر دیجیتالی سوادی هم ندارند. زومرها نسلی هستند که نمونه‌های بسیاری از آن‌ها را دور و اطراف خودمان دیده‌ایم که افراد مسن و میانسال برای یادگیری و کمک گرفتن از وسایل الکترونیکی و اینترنت به آن‌ها مراجعه می‌کنند.

به دلیل همین رابطه با اینترنت، شکاف نسلی بزرگی بین آن‌ها و نسل‌های قبلی اتفاق می‌افتد. زومرها ارزش‌ها و خواسته‌هایی پیدا می‌کنند که عمدتا قابل ادراک از طرف نسل قبل نیست.

 امسال دو انیمیشن با موضوعیت اصلی همین شکاف بین نسلی منتشر شد. دو انیمیشن «میچل‌ها در برابر ماشین‌ها» و «بچه رئیس۲» که از برجسته‌ترین انیمیشن‌های امسال هستند و امکان برنده شدن در جشنواره اسکار را دارند با درونمایه شکاف بین نسلی ساخته شده‌اند.

در هر دو انیمیشن پدر خانواده با فرزند ارشد خانواده که دختر است و درگیر ارزش‌های خود از طریق تکنولوژی است دچار مشکل است و نمی‌تواند صمیمیت داشته باشد‌. این بچه‌ها به عنوان نمایندگان نسل Z سرگرمی‌های والدین را دوست ندارند و سرگرمی‌های دیگری پیدا کرده‌اند. از طرف دیگر والدین نیز آن‌ها را درک نمی‌کنند و نمی‌توانند از تکنولوژی سر در بیاورند! این درونمایه در انیمیشن «میچل‌ها در برابر ماشین‌ها» پررنگ‌تر است.

ارتباط زیاد زومرها با فضای مجازی به تنهایی مسأله حادی نیست، مشکل آن جایی رخ می‌دهد که فضای سایبر ما ول است، در نتیجه فرهنگ و تربیت نوجوانان ما هم کاملا ول می‌شود.

مقام معظم رهبری بارها در همین باره تاکید کرده‌اند و در بیانات اول فروردین امسال گفتند: «متاسفانه در فضای مجازی کشور ما هم که آن رعایت‌های لازم با وجود این همه تاکیدی که من کردم صورت نمی‌گیرد و در یک جهاتی واقعا ول است که بایستی آن کسانی که مسئول هستند حواسشان باشد. همه کشورهای دنیا روی فضای مجازی خودشان دارند اعمال مدیریت می‌کنند (در حالی که) ما افتخار می‌کنیم به اینکه ما فضای مجازی را ول کرده‌ایم. این افتخار ندارد؛ این به هیچ وجه افتخار ندارد. فضای مجازی را بایستی مدیریت کرد. نباید این وسیله را در اختیار دشمن گذاشت که بتواند علیه کشور و علیه ملت توطئه کند.»

ما به عنوان کنترل کردن، سیستم فیلترینگ ناقصی را پی‌ریزی کرده‌ایم و حتی بهانه هم دست رسانه‌‌های معاند داده‌ایم طوری که مثلا صدای آمریکا در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۰ تیتر بزند:«با وجود فیلترینگ گسترده در ایران، خامنه‌ای می‌گوید فضای مجازی رها و بی‌قید و بند است»

باید پرسید این چه فیلترینگ و محدودیتی است که انواع و اقسام فیلترشکن‌ها رویش کار می‌کند، تلگرامِ فیلتر شده، محبوبیتش از سروش و ایتا بیشتر است و هر روز جیب فروشندگان پراکسی را پرتر می‌کند؟ عملا فیلترینگ و محدودیتی نیست و در این میان حجم ترافیکی که در ثانیه به تلگرام شده داده می‌شود خیلی بیشتر از پیام‌رسان‌های داخلی است.

نوجوانان ما به طور خزنده‌ و آرامی درگیر فضاهایی می‌شوند که ما اندکی با آن‌ها آشنایی نداریم. طبق گزارشات مرکز پژوهشی «بتا» در آذر۹۹ نرم‌افزار «لایکی» در بین نوجوانان طرفدار پیدا کرده و آمار کاربرانش در ایران به ۱۱ میلیون نفر رسیده است در حالی که آمار سروش با آن همه تبلیغات و مزایا ۱۲ میلیون است، چند نفر از مخاطبان دهه هفتادی، شصتی و پنجاهی می‌دانند اصلا لایکی چه ساز و کاری دارد؟

هلیای قمه‌کش و عمده هم‌نسلی‌های او تربیت شده والدینی هستند به نام گوشی و اینترنت با ادبیات و ارزش‌های جدیدی که به دلیل غربی شدن ماست. هلیا در استوری خود دلیل دعوای خود را این طور توضیح داده است:«هی میپرسید دعوا سر چی بود دعوا سر رل من بود مونا فحش داد اول خودش شروع کرد منم باهاش قرار گذاشتم کل اکیپشون اومدن سر قرار ولی همشون ترسیدن من بچه نیستم این قدر نگین بچه‌ست» این والدین با ادبیات جدیدشان از مسائل ضد هنجار و غیر اخلاقی قبح‌زدایی می‌کنند.

ارتباط با نامحرم و رابطه نامشروع تبدیل به رل زدن می‌شود، زنا تبدیل به سکس می‌شود، بعد هم با اکیپ‌هایشان سر توهین به دوست‌پسر، یعنی همان ارزش‌های جدیدی که نسل قدیم ازش سر در نمی‌آورد و زاییده تکنولوژی است به جان هم می‌افتند. معلمان مجازی زومرها به آن‌ها می‌آموزند بدن‌نمایی، عشوه‌گری و بی‌حیایی خیلی هم بد نیستند، در آمد هم دارند و اسم‌شان صنعت مدلینگ و بلاگر بودن است.

دهه هشتادی‌ها از نظر جمعیتی تنهاتر هم هستند، «بُعد خانوار» در دهه هشتاد و هفتاد به دلیل رویه غلط کنترل جمعیت به شدت کاهش پیدا کرده به طوری که بنابر آمار، سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، به حدود ۳.۵ نفر رسیده، یعنی تعداد افراد خانوار بیشتر از ۳ و کمتر از ۴ عضو است و بر همین اساس، متولدین دهه‌های هشتاد و هفتاد، احتمال بالاتری برای «تک فرزند بودن» دارند.

هر چند وقت یک بار شوکی از جنس «نوجوان قمه‌کش» به جامعه وارد می‌شود، چند وقت پیش بخشی از لایو مشترک یک نوجوان پسر با یکی از شاخ‌های مجازی منتشر شد که در آن اعلام می‌کرد با آن فرد خودارضایی می‌کند، مدتی قبل تجمع ۲هزار نفر در مجتمع کوروش و مسائل دیگری هم بود که تبدیل به خاطره شده‌اند. ما در آینده هم از این چیزها بیشتر خواهیم دید و جالب‌تر آن که والدین اطلاع کافی از وضعیت فرزندان‌شان ندارند، گوشی را می‌گیرند و اینترنت را تقدیم می‌کنند و تصور می‌کنند همه چیز کاملا سالم پیش می‌رود.

به نقل از گادرین والدین یا انکار می‌کنند یا که واقعا از شیوع تماشای پورنوگرافی(فیلم‌های مستهجن) به دست نوجوانان کاملا غافل هستند، به طوری که سه چهارم آن‌ها به محققان می‌گویند که باور ندارند فرزندان آنها تماشاچی این محصولات بوده‌اند. در حالی که نوجوانان به طور فزاینده‌ای به سمت پورنوگرافی به عنوان منبع اطلاعاتی درباره جنسیت روی می‌آورند... بیش از نیمی از نوجوانان مصاحبه شده به محققان گفتند که پورنوگرافی را مشاهده کرده‌اند، اگرچه تعداد واقعی ممکن است به دلیل حساسیت این موضوع بیشتر باشد، والدین معمولا معتقدند نوجوانانی که صرفا برای لذت بردن از پورنوگرافی استفاده می‌کنند پسر هستند، اما نظرسنجی‌ها و مصاحبه‌ها نشان می‌دهد که این رفتار در میان دختران نیز رایج است. بسیاری از نوجوانان از نرم‌افزارهای واتساپ و اسنپ‌چت برای پورنوگرافی استفاده می‌کنند... حدود یک سوم جمعیت انگلیس این فیلم‌ها را تماشا می‌کنند.» (مجله گاردین، جیم واترسون، ۳۱ ژانویه ۲۰۲۰)

ریشه تمام بحران‌هایی که در حال حاضر پیش روی ماست بر می‌گردد به همین ول بودن فضای مجازی و زمین گذاشتن مطالبه رهبری. نظارت نکردن روی فضای سایبر باعث می‌شود هر کسی از جمله خواننده آن‌ور آبی یا چند جوان سطحی ساکن ترکیه تبدیل به معلمان آن شوند و با دنبال‌کننده‌های میلیونی از ارزش‌های باطنی تا کوچک‌ترین مقوله ظاهری‌شان الگوی نوجوانان شود، وضع ما همین آش و همین کاسه است مادامی که یک نفر افسار فضای مجازی را به دست بگیرد و به رهبر انقلاب لبیک بگوید.

منتشر شده در خبرگزاری رسا

  • جواد انبارداران

امروزه برخی حزب‌اللهی‌ها با شهدا همان کاری می‌کنند که فن پیج‌های جاستین بیبر و آریانا گرانده انجام می‌دهند.

نمی‌فهمند، نمی‌دانند، شاید هم بدانند و بدشان نیاید که عاشق شهدایی شوند که خوشگل باشند. قبلا هم در این‌باره نوشته‌ام، که چرا خاطرات رمانتیک کتاب یادت باشد و شهید سیاهکالی مرادی این قدر پا می‌گیرد؟

تنها دلیلش این است که سیره شهدا از فرهنگ دینی، سیاسی و انقلابی به مسائل پیش پا افتاده حیوانی بشری تقلیل یافته.

شهیدی که جانش را داده و به شهادت رسیده، ولایت‌پذیر بوده و وظیفه‌اش را انجام داده بخشی از زندگی‌‌اش برجسته می‌شود که عشق‌بازی‌های دنیایی‌اش است، بخشی که کمترین اهمیتی به مسائل محوری مهم‌تری دارد. بله، سبک زندگی و مدیریت خانواده و اخلاق مهم هستند ولی چرا فقط همین بخش‌ها برجسته می‌شوند؟ بخش‌هایی که اهمیت بیشتری دارند؟

این تقصیر دنیای تصویر محور ماست، اگر دوربین عکاسی و فیلمبرداری اختراع نمی‌شد، به این نقطه نمی‌رسیدیم. اگر شهدا در حد متون بودند، ارزش‌های انسانی پررنگ‌تر می‌شد، نه شهدایی که خوشگل‌تر هستند، سیرت آن‌ها مهم می‌شد نه صورت‌ آن‌ها.

قبلا هم گفته‌ایم که جایی مثل اینستاگرام و تیک‌تاک دقیقا محل خودنمایی است، هر کس خوشگل‌تر و خوش‌بدن‌تر و به قول همین جماعت بی‌‌هویت، هر‌ چه داف‌تر، کیوت‌تر و سکسی‌تر! باشد، بیشتر دیده می‌شود و پسندیده می‌شود، چون زیبایی ظاهری ارزش است.

بیلی آیلیش دیده می‌شود چون خوشگل خوش‌صداست و حرف‌های این شخص درباره علاقه‌اش به مدفوع کردن که نشان از باطن پست او دارد اهمیتی ندارد.

حال با شهدا هم چنین رفتاری دارد می‌شود، تیپ خاصی از حزب‌اللهی که در فاز شهدایی هستند، سلیقه‌هایشان سمت شهید خوش‌ظاهرهاست.

آن‌ها هم یک صفحه می‌سازند و پشت هم عکس شهید خوشگل‌‌ها را ردیف می‌کنند.

چرا شهید خوشگل‌ها پاک‌تر هستند؟ چرا بیشتر روی عکس پروفایل‌ها قرار می‌گیرند؟ چرا شهید خوشگل‌ها معنوی‌تر، مظلوم‌تر و شهیدتر هستند؟

بیایید تصور کنیم شهید ابراهیم هادی این شخص ورزشکار خوش‌هیکل خوش‌سیما نیست.

بچه‌ها از این به بعد شهید هادی این تصویر پایین است، فرض کنید اصلا صورت و بدن ندارد، یا اگر دارد همین شخص پایین است. با همان معنویت و اراده و سیره‌ای که درباره‌اش نقل شده‌:

شهید رجب محمد زاده، جانباز هفتاد درصد که بیش از سی بار عمل کرد و در آخر به دلیل عفونت ریوی شهید شد.

مطلب مرتبط: شهدا را بازیچه نفس خودت نکن (لینک)

  • ۸ نظر
  • ۳۰ فروردين ۰۰ ، ۱۶:۲۰
  • جواد انبارداران